کلبه تنهایی دانشجویان

بروزترین و بهترین پاتوق تفریحی سرگرمی و دانشجویی

کلبه تنهایی دانشجویان

بروزترین و بهترین پاتوق تفریحی سرگرمی و دانشجویی

این رسمش نبود

من به صد خواهش و منت ز خدا خواسته ام که در این ساعت خیر ، مرغ امین به سراغت اید و دعایی که تو بر لب داری به اجابت ببرد ، هر کجا یاد خدا هست مرا یاد اور ، هرکجا ذکر خدا بود تو را یادم هست

 

عشق چیز عجیبی نیست ، همین است که تو دلت بگیرد و من نفسم



 

صدف در اعماق دریاست که توانسته نظرها را جلب کند


در کویر سبز عشق ، این سخن از من بگیر ، مرگ تو مرگ من است ، پس تمنا می کنم هرگز نمیر .

 

نمی دانم چه هسی هست این عاشقی ؟ وقتی می نشینم ، وقتی راه می روم ، وقتی می خوابم دوستت دارم ، وقتی صدایی می آید دوستت دارم ، وقتی سکوت است دوستت ، چه می کنی با من که چنین راحت همیشگی شده ای ؟

 

عشق لالایی بارون تو شباست ، نم نم بارون پشت شیشه هاست ، لحظه شبنم و برگ گل یاس ، لحظه رهایی پرنده هاست ، لحظه عزیز با تو بودنه ، آخرین پناه موندن منه .

 

من خط به خط باهات اومدم ولی تو یه خط در میون ، خلاصه تو خیلی زود دفتر منو تموم کردی ولی من هنو برای برگای خالی دفترت نقشه دارم .


حکم فراموشیت را اوردند:ولی به یاد خنده هایت امضا نکردم!!!

 

نمیدانم… انگار کسی برایم نماز باران خوانده  که این روزها اسمان چشم هایم همیشه بارانیست!

 

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است! مثل شهری که بر روی گسل زلزله هاست!

 

گویند دنیا خواهی یا دوست؟ گویم ای بی خبران دوست من دنیای من است


زیاد خوب نباش! زیاد هم دم دست نباش! زیاد که باشی ، زیادی میشوی!!!!

 

به چه مینگری؟ نشستم بر سر چاهی که تو برایم کنده ای ، عمق بی وفایی ات را اندازه میگیرم!

 

هیچ به فردا نیندیش ، فردا اندیشه ای برای خود دارد، رنج هر روز برای انروز کافی است

 

اموختم که گاهی اوقات چیزی که انسان نیاز دارد دستی برای گرفتن و قلبی برای درک شدن است



و بعد از تو دلم از عطش عشق طغیان کرد ، گاه از دو روزنه ی رخسارم ، گاه در نگاهی پوچ در تاریکی شب هایم ، گاه در باز دمی اندوهناک که با زحمت از قفس آزاد شده و پایانش خدا را شکر می گویند و گاه در وجودم که به هیچ پایانی نمی رسید مگر ، تنهایی ، تنهایی ، تنهایی .

 

تو آسمون قلب من ، رنگی بجز سیاهی نیست ، چون توی شهر قلب تو ، یه جای بی ریایی نیست ، هی میروم به کوه و دشت ، هی می کنیم فغان فغان ، از دست بی وفائیات ، خستگیمو رهایی نیست ، ستاره های آسمون ، دونه به دونه می دونن ، تو ابرای چشمای من ، اندوه بی دریایی نیست ، دزدیدی هی نگاهمو ، اومدی تو کنج دلم ،  حالا از خنجرای تو ، واسه دلم دوایی نیست ، آره ، برو به سوی غیر ، با حرفای دروغیه خیر ، من می دونم از خنجرت ، واسه اونم شفایی نیست ، شاید یه روزی برسه ، دلت بشه به رنگ آه ، بدون ازین دریغ تو ، شب های بی فردایی نیست .

 

فقط کسی دلتنگی رو درک می کنه که طعم وابستگی رو چشیده باشه .

 

به بزرگترین عشق ، در کوتاه ترین جمله ممکن ، به روی لطیف ترین گل سرخ ، برای تو بهترین کس دنیام ، می نویسم که دوستت دارم .


دست از پا خطا کنی تعویض میشوی!! همین حوالی کسی شبیه توست این است پیام عشق های امروزی

 

در همین حوالی هستند کسانی که تا دیروز میگفتند بدون تو حتی نفس هم نمی توانم بکشم و امروز در اغوش دیگری نفس نفس میزنند

 

همه تفاوت ما این است ،‌تو بخاطر نمی اوری ،‌من از خاطر نمیبرم

 

صدایت را به وسعت حسرت دیدنت دوست دارم ، با ارزوی دیدنت ندیدنت را تحمل میکنم…!


نترس اگرهم بخواهم ازاین دیوانه ترنمیشوم گفته بودم بی توسخت میگذرد بی انصاف اماحالا میگویم بی تو انگار اصلأ نمیگذرد

 

تمام سیگارهای دنیاراهم که دودکنی تنهائیت توجه هیچکس راجزپیرمرد سیگارفروش راجلب نخواهد کرد

 

سکوتی که درمن میبنی نه نشانه تأمل است نه نشانه رضاست نه نشانه تردید من خیلی پرت شده ام صدایم را نمیشوی

 

خوب میدانم آخریک روز خفه میشوم ازبس دردهایم را نجویده قورت میدهم

پیام هایم گاه گاه است!انچه ابدیست ، یاد توست…

 

کسی هرگز نمیداند چه سازی میزند فردا ! چه میدانی تو از امروز ! چه میدانم من از فردا ! همین یک لحظه را دریاب ، که تنها میشویم فردا

 

درد دارد وقتی چیزی را کسر میکنی که با وجودت جمع زده ای…!

 

از ابشار پرسیدم تو کیستی؟گفت:اشک کوه گفتم  از چه میریزی گفت: از جدایی دوست


اگر میخندم از اجبار عکاس است وگرنه… من کجا…؟؟؟ خنده کجا…؟؟

 

زمانی فراموشت خواهم کرد که عقلم خاموش ، نفسم قطع ، روحم در اسمان و تنم زیر خاک باشد!


 

گفت هرگز با خیال ما مکن عیشت تباه گفتمش ما با خیالت زندگانی باختیم…

 

نمیدانم چرا اینگونه هست ؟وقتی نگاه عاشق کسی به توست میبینی اما ،‌دلت بسته به مهر دیگری است ، بی اعتنا میگذری و عاشقانه به کسی مینگری ، که دلش پیش تو نیست


تقویم روزهایم شکسته و گم است.بی تو چه فرقی می کند امروز چندم است.

 

تنها دارویی که دو تا خاصیت داره چشمهای قشنگ توست که هم ارومم میکنه و هم داغونم

 

در را بست ، اهسته گفت :*خدانگهدارت* و رفت… ادم ها چه راحت مسولیت خودشان را گردن خدا می اندازند…

 

مبادا مرا فراموش کنی ، سالهاست که به انتظارت نشسته ام شاید امدنت پایانی تلخ برای دیگران … اما هرچه باشد اورنده ارامشی ابدی برایم است


سرم را روی شانه ات بگذار تا همه بدانند *همه چیز*زیر سر من است

 

زین شاخه به آن شاخه پریدن ممنوع/ در ذهن به جز تو آفریدن ممنوع/  غیر از تو ورود دیگران در قلبم/ عمرأ,ابدأ,هیچ,اکیدأ,ممنوع

 

همه میگفتند من و تو همدیگرو رها کنیم چون به درد هم نمیخوریم اما نمیدونستن که ما همدیگرو واسه دردهامون نمیخواستیم

 

آدمی درآغوش خدا غمی نداشت پیش خداحسرت هیچ بیش و کمی نداشت دل ازخدا برید و در زمین نشست صد بار عاشق شد و دلش شکست به هرطرف نگاه کرد راهش بسته بود یادش آمد یک روز دل خدا راشکسته بود

دوستت دارم هایت را هم برای من می فرستادی و هم برای او نمیدانم این عدالتت بود یا خیانت میکردی…

 

هنوز دلخوشی ذهن خسته ام این است ، که در خیال خودم بی خیال ما نشدی

 

دیروز که نمیدانستم به کدامیک از دردهایم بگریم ، کلی خندیدم!

 

هیچ اتفاق خاصی نیفتاده! ستون حوادث خالیست،،،، هنوز زنده ام بی تو!باورت میشود؟

قصه از اونجا شروع شد … خیلی عصبانی بود گفت اگه دوسم داری ثابت کن، گفتم چجوری؟ تیغ رو برداشت و گفت رگتو بزن!گفتم مرگ و زندگی دست خداست !گفت پس دوسم نداری!تیغ رو برداشتمو رگمو زدم…. وقتی داشتم تو اغوش گرمش جون میدادم، اروم زیر لب گفت:اگه دوسم داشتی تنهام نمیذاشتی….!!

 

من از عشقی دگر سخن میگویم ، عشقی که هر دم معجزه می افریند ، از خاک که یاد رویشی دوباره را به ذهنم می اورد و از اتش درون و خاکستر گناهانم…. دست در دستانم بگذار و راز پرواز را به من بیاموز…!

 

اونقدر مرامت فابریکه که قطعاتت توی هیچ نمایندگی پیدا نمیشه!

 

به فکر فشردن دستهای منی بی انکه بدانی ، دلم است که تنها مانده،،، دستهایم دوتایند




و من جان رویاهایم را قسم خوردم که با تو می مانم و تو می گویی رویا را باور نداری و می خواهی جان تو را قسم خورم ، حالا من چگونه جان کسی را قسم خورم که رویا را باور ندارد و مرده ای بیش نیست .

 

کاش من موج بودم تا یک شب که به ساحل می آمدی تو را در خود می بلعیدم .

 

به او که خانه ی فردا را برای جاودانگی عشق وعده داده است تا آخرین لحظه ی فردا ، اعتماد نکن و بدبین بمان ، او هم جنس تو نیست و دنیای عروسکی تو با دنیای او خیلی فرق می کند .

 

او که واقعا تو را دوست دارد به ساز آرام بودنت کفایت می کند و هرگز از تو نمی خواهد رقاصک سازهاش باشی .


نگاه تو منو تو دریای چشمای سیاهت میبره ، غرق میکنه و میکشه ، می خواهم دست هایت را بگیرم و با نت های قلب کوچکت بر پیانوی انگشتانت پر احساس ترین موزیک عشق را بنوازم .

 

اگر روزی تهدیدت کردند ، بدان در برابرت ناتوانند ، اگر روزی خیانت دیدی ، بدان قیمتت بالاست ، اگر روزی ترکت کردند ، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد .

 

آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت ، در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت ، خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد ، تعنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت .

 

چه ساده با گریستن خویش زاده می شویم و چه ساده با گریستن دیگران از دنیا می رویم و میان این دو سادگی معمایی می سازیم به نام زندگی .

خواستن همیشه توانستن نیست گاهی فقط داغ بزرگیست که تاابد بردلت میماند

 

با آرامشم اعتماد پشه رو جلب کردم و بعد کشتمش از این دو روئی خودم بیزارم

 

حرفها که روی دل میماند رو دل میکنی ناگهان نمیفهمی کی و کجا حرفهایت را بالا آورده ای

 

 تو اگر بروی من هیچ کار نمیکنم مگر اینکه سر جایم بمانم تا وقتی برگشتی پیدایم کنی به راحتی

تنهاترین دل!

گناه من گناه بی گناهیست / تمام هستی ام غرق سیاهیست

به هر کس دل دادم بی وفا شد / چو پابندش شدم از من جدا شد . . .


 

خواستم از عشق برات بگم گفتم می دونی ، خواستم از غم برات بگم گفتم می دونی ، حالا از ته قلبم می گم دوستت دارم چون نمی دونی .

 

سیب سرخی را به من بخشید و رفت  عاقبت بر عشق من خندید و رفت ، اشک در چشمان سردم حلقه زد ، بی مروت گریه ام را دید و رفت .

من به اندازه چشمان تو غمگین ماندم و به اندازه هر برق نگاهت نگران تو به اندازه تنهایی من شاد بمان

 

حال ما بی آن مه زیبا مپرس / آنچه رفت از عشق او بر ما مپرس

 

 

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست / که هرچه بر سر ما می رود ارادت اوست نظیر دوست ندیدم اگرچه از مه و مهر / نهادم آیینه ها در مقابل رخ دوست

 

هر چند پیر و خسته و ناتوان شدم / هر بار یاد روی تو کردم جوان شدم

با غم، امشب زیر لب هر دم صدایت میکنم، اشک میریزم دو چشمم را فدایت میکنم، در نگاه خسته ات دنبال حرفی تازه ام، هرچه میخواهی بگو، من هم دعایت میکنم

 
تو را به رخ تمام شقایق ها میکشم و میگویم: تا گل من هست زندگی باید کرد!

 

حسادت نکن…! این که بعد از تو بغل گرفته ام… زانوی غم است!

 

نامه ای از من اگر سویت نمی اید مرنج هرچه را من مینویسم اشک پاکش میکند

ماندنت رویا نبود ، گفته بودی با تو می مانم ، ولی رفتی و گفتی که اینجا جا نبود ، سالیان سال تنها مانده ام ، شاید این رفتن سزای ما نبود ، من دعا کردم برای بازگشت ، دست های تو ولی بالا نبود

 

سایه ام امشب ز تنهایی مرا همراه نیست / گر در این خلوت بمیرم هیچکس اگاه نیست
من در این دنیا بجز سایه ندارم همدمی / این رفیق نیمه راهم گاه هست و گاه نیست

 

قد هزار تا قبلمه  با هرچی لب تو عالمه می بوسمت قبل همه

 

کاش می شد یواشکی ، خیره بشی توی چشام / یهو منم داد بزنم : خاطر تو خیلی میخوام….!

به فراموشی سپرده نخواهیم شد اگر قلب هایمان مالامال از دوست داشتن باشد ، زنده ایم اگر سرشار از عشق باشیم ، زنده خواهیم ماند اگر عشق هدیه کنیم ، زندگی می بخشیم اگر باور داشته باشیم ، پس بیا عاشق شویم ، زندگی کنیم و زنده بمانیم .

 

در دنیا سعی کن کسی رو دوست نداشته باشی ، هر کسی را که بیشتر دوست داری زودتر ازت میگیره .

 

شب خوابید و ز عشق تو بیدارم هنوز ، دیده نابینا شد و مشتاق دیدارم هنوز .

 

اگر می دانستم در پشت شیشه ی نگاهت برف می بارد ، هیچگاه دلم را در شعله ی نگاهت گرم نمی کردم .

سلام ، هوا داره سرد میشه ، مواظب باش کسی از سردی هوا به گرمی قلبت پناه نبره .



 

عشق یعنی ترس از دست دادن تو .

 

نمیدانم که دانستی دلیل گریه هایم را ، نمیدانم که حس کردی حضورت در سکوتم را ، و میدانم که میدانی ز عاشق بودنت مستم ، وجود ساده ات بوده که من این گونه دل بستم .

 

عاشقان تو همه نام و نشانی دارند ، آنکه در کوی تو بی نام و نشان است منم .

روی قلبی نوشته بودن شکستنی است  ومواظب باشین ، ولی من روی قلبم نوشتم شکسته است ، راحت باشید!

 
“هســــــت” را اگر قدر ندانی “بــــــود” می شود  و چه تلخ است “هست” کسی “بود” شــود…!

 
بالاتر از عشق عادت است ، هیچ گاه کسی را که به تو عادت کرده است رها نکن…

 

سکوت یعنی : یه حرف که رو لبمه ، یه اسم که رو لبمه ، یه شرم که تو نگاهمه ، یه ارزو که تو سینمه
سکوتــــــــــ یعنی : دوستتدارم

گه زندگی کردی اشتباه نکن ، اگه اشتباه کردی تکرار نکن ، اگه تکرار کردی اعتراف نکن ، اگه اعتراف کردی التماس نکن ، اگه التماس کردی زندگی نکن .

 

هیچ وقت آرزو نکن که توی دنیا جای کس دیگه ای باشی چون آرزوت بر آورده بشه جات توی دنیا خیلی خالیه .

 

بدترین قسمت زندگی انتظار کشیدن است و بهترین قسمت زندگی داشتن کسی است که ارزش انتظار کشیدن را داشته باشد .

 

عشق یعنی تا ابد با من بمان ، عشق یعنی هم نفس با من بخوان ، عشق یعنی با منی دستم بگیر ، بی توقع در ره جانم بمیر

میسپارمت به خدا ، خدایی که هیچوقت نخواست تو را به من بسپارد…

 

دل من پیشت سرت کاسه ابی شد و ریخت کی شود پیش قدمهای تو اسپند شوم

 

من ، تو ، ما ، یادت هست…. تموم شد  حالا ؛ تو ، او ، شما ….. من به سلامت


هیچ گاه به کوچه بن بست ناسزا نگو ، رنج بن بست بودن برای کوچه کافیست…!

ما به این اندیشه خو کرده ایم که زندگی تمرین پشت صحنه است ، پشت صحنه ای که وجود ندارد ، همه زندگی همین است .

 

همه چیز در پایان زیباست ، اگر هیچ چیز زیبایی در اطرافت نیست ، بدان هنوز به پایان نرسیدی .


 

روی چمن نوشتند لطفا گلی نچینید ، اما چه سود طوفان خواندن نمی توانست .

 

در کوچه تاریک خانه مان چه گذشت ؟ صدای تو بود ؟ شاید مرا لایق صدای تو نیست ، می مانم نزد خود ، نجوا می کنم که ایمان من اندازه وسعت فردای تو نیست .

آسمون به دریا گفت : این بالا خیلی خوبه ، همه جا رو میشه دید ، دریا گفت : این پایین از اون بالا هم بهتره ، چون فقط تو رو میشه دید .

 

شبی غروب می کنم کنار چشمهای تو ، و بی گناع می روم به دار چشمهای تو ، من از تمام عاشقی به این بسنده می کنم ، که یک دقیقه سر کنم کنار چشمهای تو .

 

بعضی ها بی غصه پیرن ، بعضی ها با غم رفیقن ، بعضی ها از بس عزیزن ، هرگز از دل ها نمیرن .

 

برای آن عاشق بی دلی مینویسم که هرمت اشکهایم را ندانست ، برای آن مینویسم که معنی انتظار را ندانست ، چه روزها و شبهایی که با یادش سپری کردم ، برای آن مینویسم که روزی دلش مهربان بود ، مینویسم تا بداند که دل شکستن هنر نیست ، نه دیگر نگاهم را برایش هدیه میکنم و نه دیگر دم از فاصله ها میزنم ، و نه با شعرهایم دلتنگی را فریاد میزنم .مینویسم تا شاید نامهربانی هایش را باور کند .

اگه تو قلبت صدای اره و تیشه اومد نترس ، منم دارم گوشه ی قلبت کلبه میسازم

 

نه صدایش را نازک کرده بود و نه دستانش را آردی…! از کجا باید به گرگ بودنش شک میکردم

 

تو را ارزو نخواهم کرد هیــــــــچ وقت  تو را لحظه ای خواهم پذیرفت که خودت بیایی ، با دل خود نه با ارزوی من

 

من تمام راه را برای دیدن چشمانش دویدم ! اما او خوابیده بود….!!!

عشق نایافتنی ست ، پیش آمدنی ست ، پس به مهبانوی پاییز خبر دهید : به بهار غریبانه بمان ، تا او خود به دیدارت آید .

 
وقتی تو نیستی صدای سکوتت عابران احساس قلبم را از درد مفلوج میکند ، و هرگاه تو هستی صدای سکوتت قلبم را با پر صدا ترین صدای احساست تسکین می دهد .

 

می خواهم برای تو مثل باد ، رها ، مثل خاک ، خاکی و مثل چهره ام به اندازه ی دنیای زیباییت ، مردانه باشم .

 

کوچکترین نقطه ای که در تو یافتم قلب مهربانت بود که در وسیعترین وجود جای داشت .

به نام پروردگار هستی بخش

 

 

 17 ساله بودم که به یکی از خواستگارانم

 

  که پسر نجیب و خوبی بود جواب مثبت دادم.

 

  اسمش رضا بود پسر معدب و متینی بود

 

 هر بار که به دیدن می امد غیرممکن بود دست خالی بیاد

 

 ما همدیگرو خیلی دوست داشتیم

 

 چند ماه اول عقدمان به خوبی گذشت

ادامه مطلب ...

تنها راه رسیدن

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :
 
 
سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.
 

 دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.
 
یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….
 
پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…

شش حرف و چهار نقطه

شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهیه . اما معنیش رو شاید سالها طول بکشه تا بفهمی !


تو این کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شیر می خواد!


تنهایی ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا امیدی ، ***جه رو حی ،دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛


هق هق شبونه ؛ افسردگی ،پشیمونی، بی خبری و دلواپسی و .... !


برای هر کدوم از این کلمات چند حرفی که خیلی راحت به زبون میاد


و خیلی راحت روی کاغذ نوشته میشه باید زجر و سختی هایی رو تحمل کرد


تا معانی شون رو فهمید و درست درک شون کرد !!!
متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم


از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم

کوروش کبیر

دختری به کوروش کبیر گفت:من عاشقت هستم....

 کوروش گفت:لیاقت شما برادرم است که از من

 زیباتر است و پشت سره شما ایستاده،دخترک

برگشت و دید کسی‌ نیست. کوروش گفت:اگر عاشق

 بودی پشت سرت را نگاه نمی‌کرد

سلام

سلام به همگی


 عشق یعنی نرسیدن ......