دست به صورتم نزن ...!
می ترسم بيفتد ...
نقاب خندانی که بر چهره دارم!
و بعد ...
سيل اشک هايم همه را با خود ببرد ...
... من بمانم و تنهايی ....
همین یه نقاب برام مونده....
دست به صورتم نزن ...!
همه چیز خنده دار بود !
داشتن تو
بودن من
ماندن ما
رفتن تو
رفتن من
این همه...
باور کن…
گاهی از این همه خنده ، گریه ام می گیرد… !
که دیگر باور نخواهم کرد عشق را… دیگر باور نمی کنم محبت را…

اولیــــن بــــــار نیسـت كه گـریـه میكنم . . .

 امــــا . . .

اولیـن بــار اسـت كه . . .

گـریــه آرامـم نمـی كنــد . . .

خنده هایم شکلاتیـــــــ شده اند...! زیادی خالصـــْــــ ...!! تلـــ ــخ تلـخــْــ ..

عاشقانه هايي که برايت مينويسم 

مثل آن چاي هايي هستند که...

 خورده نميشوند! 

يخ ميکنند و بايد دور ريخت! 

فنجانت را بده دوباره پر کنم ...!

سخته نبودن کنار آدمايي که حتي اگه کنارشونم باشي دلت براشون تنگ ميشه . . . 


دلتنگ که مي‌شوي چشم‌هايت را ببند مثلِ يک عکسِ فوري؛ فوري ظاهر مي شوم ...


غریبه بود...

آشنا شد...

عادت شد...

عشق شد...

هستی شد...

روزگار شد...

خسته شد...

بی وفا شد...

دور شد...

بیگانه شد...

حسرت شد...

اما !

فراموش نشد...!.

تمام چیزی که باید از زندگی آموخت ، 

 تنها یــــک کلمه است

 "میگذرد"

 ولی دق می دهد تـــــا بگــــــــــــذرد...

بچه که بودیم، دخترا عاشق عروسک

بودند و پسرها عاشق مردهای قوی،

حالا که بزرگ شدیم، دخترا عاشق

مردهای قوی شدند و پسرها عاشق

عروسک ها....


سکوت متن ساده ای است

 که همیشه اشتباه ترجمه

میشود...