کلبه تنهایی دانشجویان

بروزترین و بهترین پاتوق تفریحی سرگرمی و دانشجویی

کلبه تنهایی دانشجویان

بروزترین و بهترین پاتوق تفریحی سرگرمی و دانشجویی

این رسمش نبود

من به صد خواهش و منت ز خدا خواسته ام که در این ساعت خیر ، مرغ امین به سراغت اید و دعایی که تو بر لب داری به اجابت ببرد ، هر کجا یاد خدا هست مرا یاد اور ، هرکجا ذکر خدا بود تو را یادم هست

 

عشق چیز عجیبی نیست ، همین است که تو دلت بگیرد و من نفسم



 

صدف در اعماق دریاست که توانسته نظرها را جلب کند


در کویر سبز عشق ، این سخن از من بگیر ، مرگ تو مرگ من است ، پس تمنا می کنم هرگز نمیر .

 

نمی دانم چه هسی هست این عاشقی ؟ وقتی می نشینم ، وقتی راه می روم ، وقتی می خوابم دوستت دارم ، وقتی صدایی می آید دوستت دارم ، وقتی سکوت است دوستت ، چه می کنی با من که چنین راحت همیشگی شده ای ؟

 

عشق لالایی بارون تو شباست ، نم نم بارون پشت شیشه هاست ، لحظه شبنم و برگ گل یاس ، لحظه رهایی پرنده هاست ، لحظه عزیز با تو بودنه ، آخرین پناه موندن منه .

 

من خط به خط باهات اومدم ولی تو یه خط در میون ، خلاصه تو خیلی زود دفتر منو تموم کردی ولی من هنو برای برگای خالی دفترت نقشه دارم .


حکم فراموشیت را اوردند:ولی به یاد خنده هایت امضا نکردم!!!

 

نمیدانم… انگار کسی برایم نماز باران خوانده  که این روزها اسمان چشم هایم همیشه بارانیست!

 

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است! مثل شهری که بر روی گسل زلزله هاست!

 

گویند دنیا خواهی یا دوست؟ گویم ای بی خبران دوست من دنیای من است


زیاد خوب نباش! زیاد هم دم دست نباش! زیاد که باشی ، زیادی میشوی!!!!

 

به چه مینگری؟ نشستم بر سر چاهی که تو برایم کنده ای ، عمق بی وفایی ات را اندازه میگیرم!

 

هیچ به فردا نیندیش ، فردا اندیشه ای برای خود دارد، رنج هر روز برای انروز کافی است

 

اموختم که گاهی اوقات چیزی که انسان نیاز دارد دستی برای گرفتن و قلبی برای درک شدن است



و بعد از تو دلم از عطش عشق طغیان کرد ، گاه از دو روزنه ی رخسارم ، گاه در نگاهی پوچ در تاریکی شب هایم ، گاه در باز دمی اندوهناک که با زحمت از قفس آزاد شده و پایانش خدا را شکر می گویند و گاه در وجودم که به هیچ پایانی نمی رسید مگر ، تنهایی ، تنهایی ، تنهایی .

 

تو آسمون قلب من ، رنگی بجز سیاهی نیست ، چون توی شهر قلب تو ، یه جای بی ریایی نیست ، هی میروم به کوه و دشت ، هی می کنیم فغان فغان ، از دست بی وفائیات ، خستگیمو رهایی نیست ، ستاره های آسمون ، دونه به دونه می دونن ، تو ابرای چشمای من ، اندوه بی دریایی نیست ، دزدیدی هی نگاهمو ، اومدی تو کنج دلم ،  حالا از خنجرای تو ، واسه دلم دوایی نیست ، آره ، برو به سوی غیر ، با حرفای دروغیه خیر ، من می دونم از خنجرت ، واسه اونم شفایی نیست ، شاید یه روزی برسه ، دلت بشه به رنگ آه ، بدون ازین دریغ تو ، شب های بی فردایی نیست .

 

فقط کسی دلتنگی رو درک می کنه که طعم وابستگی رو چشیده باشه .

 

به بزرگترین عشق ، در کوتاه ترین جمله ممکن ، به روی لطیف ترین گل سرخ ، برای تو بهترین کس دنیام ، می نویسم که دوستت دارم .


دست از پا خطا کنی تعویض میشوی!! همین حوالی کسی شبیه توست این است پیام عشق های امروزی

 

در همین حوالی هستند کسانی که تا دیروز میگفتند بدون تو حتی نفس هم نمی توانم بکشم و امروز در اغوش دیگری نفس نفس میزنند

 

همه تفاوت ما این است ،‌تو بخاطر نمی اوری ،‌من از خاطر نمیبرم

 

صدایت را به وسعت حسرت دیدنت دوست دارم ، با ارزوی دیدنت ندیدنت را تحمل میکنم…!


نترس اگرهم بخواهم ازاین دیوانه ترنمیشوم گفته بودم بی توسخت میگذرد بی انصاف اماحالا میگویم بی تو انگار اصلأ نمیگذرد

 

تمام سیگارهای دنیاراهم که دودکنی تنهائیت توجه هیچکس راجزپیرمرد سیگارفروش راجلب نخواهد کرد

 

سکوتی که درمن میبنی نه نشانه تأمل است نه نشانه رضاست نه نشانه تردید من خیلی پرت شده ام صدایم را نمیشوی

 

خوب میدانم آخریک روز خفه میشوم ازبس دردهایم را نجویده قورت میدهم

پیام هایم گاه گاه است!انچه ابدیست ، یاد توست…

 

کسی هرگز نمیداند چه سازی میزند فردا ! چه میدانی تو از امروز ! چه میدانم من از فردا ! همین یک لحظه را دریاب ، که تنها میشویم فردا

 

درد دارد وقتی چیزی را کسر میکنی که با وجودت جمع زده ای…!

 

از ابشار پرسیدم تو کیستی؟گفت:اشک کوه گفتم  از چه میریزی گفت: از جدایی دوست


اگر میخندم از اجبار عکاس است وگرنه… من کجا…؟؟؟ خنده کجا…؟؟

 

زمانی فراموشت خواهم کرد که عقلم خاموش ، نفسم قطع ، روحم در اسمان و تنم زیر خاک باشد!


 

گفت هرگز با خیال ما مکن عیشت تباه گفتمش ما با خیالت زندگانی باختیم…

 

نمیدانم چرا اینگونه هست ؟وقتی نگاه عاشق کسی به توست میبینی اما ،‌دلت بسته به مهر دیگری است ، بی اعتنا میگذری و عاشقانه به کسی مینگری ، که دلش پیش تو نیست


تقویم روزهایم شکسته و گم است.بی تو چه فرقی می کند امروز چندم است.

 

تنها دارویی که دو تا خاصیت داره چشمهای قشنگ توست که هم ارومم میکنه و هم داغونم

 

در را بست ، اهسته گفت :*خدانگهدارت* و رفت… ادم ها چه راحت مسولیت خودشان را گردن خدا می اندازند…

 

مبادا مرا فراموش کنی ، سالهاست که به انتظارت نشسته ام شاید امدنت پایانی تلخ برای دیگران … اما هرچه باشد اورنده ارامشی ابدی برایم است


سرم را روی شانه ات بگذار تا همه بدانند *همه چیز*زیر سر من است

 

زین شاخه به آن شاخه پریدن ممنوع/ در ذهن به جز تو آفریدن ممنوع/  غیر از تو ورود دیگران در قلبم/ عمرأ,ابدأ,هیچ,اکیدأ,ممنوع

 

همه میگفتند من و تو همدیگرو رها کنیم چون به درد هم نمیخوریم اما نمیدونستن که ما همدیگرو واسه دردهامون نمیخواستیم

 

آدمی درآغوش خدا غمی نداشت پیش خداحسرت هیچ بیش و کمی نداشت دل ازخدا برید و در زمین نشست صد بار عاشق شد و دلش شکست به هرطرف نگاه کرد راهش بسته بود یادش آمد یک روز دل خدا راشکسته بود

دوستت دارم هایت را هم برای من می فرستادی و هم برای او نمیدانم این عدالتت بود یا خیانت میکردی…

 

هنوز دلخوشی ذهن خسته ام این است ، که در خیال خودم بی خیال ما نشدی

 

دیروز که نمیدانستم به کدامیک از دردهایم بگریم ، کلی خندیدم!

 

هیچ اتفاق خاصی نیفتاده! ستون حوادث خالیست،،،، هنوز زنده ام بی تو!باورت میشود؟

قصه از اونجا شروع شد … خیلی عصبانی بود گفت اگه دوسم داری ثابت کن، گفتم چجوری؟ تیغ رو برداشت و گفت رگتو بزن!گفتم مرگ و زندگی دست خداست !گفت پس دوسم نداری!تیغ رو برداشتمو رگمو زدم…. وقتی داشتم تو اغوش گرمش جون میدادم، اروم زیر لب گفت:اگه دوسم داشتی تنهام نمیذاشتی….!!

 

من از عشقی دگر سخن میگویم ، عشقی که هر دم معجزه می افریند ، از خاک که یاد رویشی دوباره را به ذهنم می اورد و از اتش درون و خاکستر گناهانم…. دست در دستانم بگذار و راز پرواز را به من بیاموز…!

 

اونقدر مرامت فابریکه که قطعاتت توی هیچ نمایندگی پیدا نمیشه!

 

به فکر فشردن دستهای منی بی انکه بدانی ، دلم است که تنها مانده،،، دستهایم دوتایند




و من جان رویاهایم را قسم خوردم که با تو می مانم و تو می گویی رویا را باور نداری و می خواهی جان تو را قسم خورم ، حالا من چگونه جان کسی را قسم خورم که رویا را باور ندارد و مرده ای بیش نیست .

 

کاش من موج بودم تا یک شب که به ساحل می آمدی تو را در خود می بلعیدم .

 

به او که خانه ی فردا را برای جاودانگی عشق وعده داده است تا آخرین لحظه ی فردا ، اعتماد نکن و بدبین بمان ، او هم جنس تو نیست و دنیای عروسکی تو با دنیای او خیلی فرق می کند .

 

او که واقعا تو را دوست دارد به ساز آرام بودنت کفایت می کند و هرگز از تو نمی خواهد رقاصک سازهاش باشی .


نگاه تو منو تو دریای چشمای سیاهت میبره ، غرق میکنه و میکشه ، می خواهم دست هایت را بگیرم و با نت های قلب کوچکت بر پیانوی انگشتانت پر احساس ترین موزیک عشق را بنوازم .

 

اگر روزی تهدیدت کردند ، بدان در برابرت ناتوانند ، اگر روزی خیانت دیدی ، بدان قیمتت بالاست ، اگر روزی ترکت کردند ، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد .

 

آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت ، در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت ، خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد ، تعنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت .

 

چه ساده با گریستن خویش زاده می شویم و چه ساده با گریستن دیگران از دنیا می رویم و میان این دو سادگی معمایی می سازیم به نام زندگی .

خواستن همیشه توانستن نیست گاهی فقط داغ بزرگیست که تاابد بردلت میماند

 

با آرامشم اعتماد پشه رو جلب کردم و بعد کشتمش از این دو روئی خودم بیزارم

 

حرفها که روی دل میماند رو دل میکنی ناگهان نمیفهمی کی و کجا حرفهایت را بالا آورده ای

 

 تو اگر بروی من هیچ کار نمیکنم مگر اینکه سر جایم بمانم تا وقتی برگشتی پیدایم کنی به راحتی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد