کلبه تنهایی دانشجویان

بروزترین و بهترین پاتوق تفریحی سرگرمی و دانشجویی

کلبه تنهایی دانشجویان

بروزترین و بهترین پاتوق تفریحی سرگرمی و دانشجویی

فرق دخترا با پسرا در کنکور

دخترا همه سرشون تو ورقشونه و از هر 10000 نفر یه نفر بیکاره

ولی پسرا از هر 10000نفر یه نفر سرش تو ورقه خودشه


به بهانه مهرگان...

ایرانیان باستان،که جزء متمدین ترین مردمان روزگار خود بوده اند،در طی سال،روزهای خاصی داشتند که در این روز ها آداب و آیین های مخصوصی به جای می آورد  با ظهور زرتشت ، این پیامبر بزرگ ایرانی که سرشار از پند ها و اندرز های اخلاقی برای مردمانش بود،ای آیین ها با مذهب ودین زرتشت آمیخته شد و رنگ و فضای مذهبی به خود گرفت.البته با توجه به تمدن چندین هزاره ی این سرزمین کهن بی شک مراسم و با ورهای فراوانی،غیر از آنچه در این نوشتار مطرح نیز بوده است.برگزاری جشن و سرور در هر ماه نزد ایرانیان و نشان می دهد که مردمان این سرزمین ،جدا از اهمیت دادن به مذهب و آیین های مذهبی،مردمانی شاد و پر نشاط بودند.و شاید یکی از مهمترین دلیل های موفقیت وپیروزیهای چشمگیرایرانیان باستان در آن روزگاران،همین شادی ونشاط و برخورداری از روحیه ای قوی بوده است.پیشینه اکثر جشنهای ایرنیان چه آنهایی که مرسومند وچه آنهایی که فراموش شده اند ریشه در آیین زرتشت دارد.ما هم به مناسبت این روزها که مصادف است با جشن مهرگان بزرگترین جشن ایرانیان بعد از نوروز نگاهی گذرا به بعضی از این جشن ها می پردازیم و همچنین ای جشن را به تمامی ایرانیان تبریک می گوییم .


ادامه مطلب ...

دانلود رایگان دفترچه راهنمای پذیرش دانشپذیر مقطع کارشناسی ارشد

  دانلود رایگان دفترچه راهنمای پذیرش دانشپذیر مقطع کارشناسی ارشد فراگیر نوبت دوازدهم دانشگاه پیام نور سال ۱۳۹۱


 

دانلود رایگان دفترچه کارشناسی ارشد فراگیر پیام نور نوبت دوازدهم آزمون سال ۹۱
پذیرش بهمن ۹۱ و مهرماه ۹۲  

لینک مستقیم

برای دانلود رایگان دفترچه کارشناسی ارشد فراگیر پیام نور نوبت دوازدهم کلیک کنید فایل pdf / حجم فایل ۲ mb

لینک کمکی :

arshad.pdf
View Download
دانلود دفترچه کارشناسی ارشد فراگیر 91 پیام نور 2086k

 

دانلود رایگان دفترچه راهنمای پذیرش دانشپذیر مقطع کارشناسی فراگیر نوبت ۲۴ دانشگاه پیام نور سال



دفترچه کارشناسی فراگیر پیام نور آزمون سال ۹۱
پذیرش بهمن ۹۱ و مهرماه ۹۲  

 

لینک مستقیم : برای دانلود رایگان دفترچه کارشناسی فراگیر پیام نور نوبت بیست و چهارم کلیک کنید
فایل فشرده شده / حجم فایل ۴.۶ mb
برای دانلود رایگان دفترچه کارشناسی فراگیر پیام نور نوبت بیست و چهارم کلیک کنید فایل pdf / حجم فایل ۶ mb

لینک کمکی: 

Karshenasi-۹۱.pdf
View Download
دانلود رایگان دفترچه کارشناسی فراگیر 91 پیام نور نوبت بیست و چهارم - پذیرش بهمن ۹۱ و مهر ۹۲ 6193k

 

 

 

 

 

 

 

 

دانلود رایگان دفترچه راهنمای پذیرش دانشپذیر مقطع کارشناسی ناپیوسته (کاردانی به کارشناسی) فراگیر نوبت پنجم دانشگاه پیام نور سال ۱۳۹۱

دانلود رایگان دفترچه کارشناسی ناپیوسته فراگیر پیام نور نوبت پنجم آزمون سال ۹۱
پذیرش بهمن ۹۱ و مهرماه ۹۲
 

لینک مستقیم :

برای دانلود رایگان دفترچه کاردانی به کارشناسی فراگیر پیام نور نوبت پنجم کلیک کنید
فایل pdf / حجم فایل ۱.۳ mb


لینک کمکی :

 
Karshenasi-napeyvasteh-9۱.pdf
View Download
دانلود رایگان دفترچه کارشناسی ناپیوسته فراگیر 91 پیام نور نوبت پنجم - پذیرش بهمن ۹۱ و مهر ۹۲ 1363k

دنبال خدا نگرد


به دنبال خدا نگرد...

خدا در بیابانهای خالی از انسان نیست ...

خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست ...

خدا در مسیری که به تنهایی آن را سپری می کنی نیست ....

خدا آنجا نیست ...

به دنبالش نگرد...

خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست...

در قلبی است که برای تو می تپد ...

خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد ...

خدا آنجاست ...

خدا در خانه ای است که تنهایی در آنجا نیست ، در جمع عزیز ترین هایت است ...

خدا در دستی است که به یاری می گیری ...

در قلبی است که شاد می کنی ...

در لبخندی است که به لب می نشانی ...

خدا در بتکده و مسجد نیست ...

لا به لای کتاب های کهنه نیست...

این قدر نگرد...

گشتنت زمانی است که هدر می دهی ...

زمانی که می تواند بهترین ثانیه ها باشد...

تجربه

سلام

من یه زمونی 1دختر خیلی پاک بودم انقدر که حتی با1پسر حرف هم نمی زدم تو20سالگی با1پسر آشنا شدم کسی که زیادی جانماز آب می کشید از خدا وپیغمبر دم می زد عاشق همین چیزاش شدم گفتم پاکه م3فرشته مدتی بعد به بهانه های مختلف و سرطان وبی پول ازم پول گرفت از استخونم بریدم دادم بهش چون واقعا خودمون تو مضیقه ایم بعدها گفت 1صیغه بین هم بخونیم که رابطه مون گناه نباشه خلاشه بین خودمون خوندیم بعدش گفت باید تنتو ببینم وگرنه به گناه میوفتم وظیفه توئه و....بعد1ماه بالاخره عکس لختمو دادم بهش .............
بگذریم که چها به من گذشت
بعد ازچندماه فهمیدم طرف زن داره وحامله هم هست زنش دختر گردن کلفتای مجلسه
خیلی داغون شدم خدا رو شکردستش بهم نخورد بعدها در کمال پررویی بم پیشنهاد ازدواج داد و......
حالا حس می کنم خیلی ناپاکم که 1ی تنمو دیده از احساسات جنسیم باخبر شده نه پولم ودا د نه....
دایما هم اس میداد می زنگسد که فقط باتنت حال می کنم
خیلی عصبی شدم
انگار کثیف ترین دختر رو زمینم
از خدا مرگ می خوام
1ماه پیش پسری بهم پیشنهاد ازدواج داد واقعا به دلم نشست
اما
وحشت داشتم از آینده
قضیه رو بهش گفتم
گفت براش مهم نیس ومن ناپاکی نکردم و طرف ناجور بده وقول می ده هرگز این قضیه رو به روم نیاره
وطرف نمی تونه با عکسام کاری کنه و.........
اما ته دلم دلهره دارم ونمی تونم خودمو ببخشم خانواده ام هرگز منو نمی بخشن اگه بفهمن
من ادم صادقیم شاید ماهی1دروغ بگم نه بیش تر
من از نظر سکسی جذابم عاشق سکسم اما فقط با کسی که عاشقشم
اما واقعا شاید وصله ناجور بهم خورده
خدا می دونه که بی عفت نیستم اما
واقعا شبا خواب آروم ندارم دایم گریه می کنم وبه خودم واون پسره لعنت می فرستم می ترسم آبروم بره عفتم بره .

حقیقتی پنهان

در اتاقو قفل کرد
پرده پنجره اتاق رو کشید
نشست روی صندلی
ُسیگار نیمه کشیده شو برداشت و پک عمیقی بهش زد
تاریکی و دود بود که در هم می آمیخت
و مرد , با چشم های نیمه باز و سرخ ,
به این هم آغوشی رخوتناک , نگاه می کرد
دود سفید و تنبل سیگار , مواج و ملایم , در آغوش تاریکی فرو می رفت و محو میشد
انگار تاریکی , دود رو می بلعید و اونو درون خودش , خفه می کرد
مرد از تماشای این هماغوشی بی رحمانه , سرگیجه گرفت و به سرفه افتاد
....
روزهای اول گل سرخ بود و چشم ها
لرزش خفیف لب ها بود و نگاه های پر از ترانه
شنیدن بود و تپیدن
عشق بود و رعشه های خفیف و گرم زیر پوستی
روزهایی که همه چیز معنای خاصی داشت و سلام ها مثل قهوه داغ ,
در یک بعد از ظهر سرد زمستان , حسابی , می چسبید
تعریف مرد , از عشق , دوست داشتنی فرا تز از مرزهای منطق بود و زن ,
عشق را به ایثار دل , تفسیر می کرد
مرد , که هیچگاه عاشق نشده بود ,
از گرمای با او بودن ,
لذت می برد
و حس می کرد چیزی در درونش متحول می شود
و زن , مدام لبخند می زد ,
و گاهی چشم هایش از هیجان , مرطوب میشد و دستهایش مرتعش از لمس با هم بودن ,
دستهای مرد را در آغوش میکشید
روزهای اول , همیشه زیباست
مثل روز اول خریدن یک کفش چرم براق
مثل روز اول مدرسه
مثل روز تولد
هر تماسی , پر بود از فدایت شوم ها و دوستت دارم ها و بی تو هرگز
و هر نگاهی , لبریز بود از تمنا و خواستن و نیاز
زن , مثل بهار شده بود ,
پراز طراوت و تازگی و تبسم های پنهان همیشگی
و مرد , شاد تر از تمام روزهای تنها بودنش , راست قامت و بی پروا
روی این وسعت سفید , لکه ای هم اگر بود , محو بود و مبهم
یا اگر خیلی هم بزرگ بود ,
به چشم هیچکدامشان , نمی آمد
شعرهای عاشقانه بود و وعده های مخفیانه
.....
روزهای خوب , زود می گذرد
قانون " بودن " همین است
روزهای خوب , عمرش , مثل عمر پروانه هاست
کوتاه و زیبا
و روزهای خوب , کم کم , تمام میشد
مرد ؛ باز , آهسته , به زیر لب ترانه های غمگین می خواند
و زن , تبسم های کنج لبش را , گم کرده بود
تکرار و تکرار و تکرار
شاید همین تکرار بود که همه چیز را فدای بودن خویش کرده بود
و شاید هم , با هم بودن ها , بوی کهنگی و نم گرفته بود
هر چه بود , مثل سرم

نظر یادت نره

قلبم مال تو

پسر  به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی...شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید...

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:



سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)

دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم...

نظر یادت نره

پسر عاشق

دختر با نا امیدی و عصبانیت به پسر که روبرویش ایستاده بود نگاه می کرد کاملا از او نا امید شده بود از کسی که انقدر دوستش داشت و فکر می کرد که او هم دوستش دارد ولی دقیقا موقعی که دختر به او نیاز داشت دختر را تنها گذاشت از بعد از پیوند کلیه در تمام مدتی که در بیمارستان بستری بود همه به عیادتش امده بودن غیر از پسر چشمهایش همیشه به دری بود که همه از ان وارد می شدند غیر از کسی که او منتظرش بود حتی بعد از مرخص شدن از بیمارستان به خودش گفته بود که شاید پسر دلیل قانع کننده ای داشته باشد ولی در برابر تمام پرسشهایش یا سکوت بود یا جوابهای بی سر و ته که خود پسر هم به احمقانه بودنش انها اعتراف داشت تحمل دختر تمام شده بود به پسر گفت که دیگر نمی خواهد او را ببیند به او گفت که از زندگی اش خارج شود به نظر دختر پسر خاله اش که هر روز به عیادتش امده بود با دسته گلهای زیبا بیشتر از پسر لایق دوست داشتن بود دختر در حالت عصبی به پهلوی پسر ضربه ای زد زانوهای پسر لحظه ای سست شد و رنگش پرید چشمهایش مثل یخ بود ولی دختر متوجه     نشد چون دیگر رفته بود و پسر را برای همیشه ترک کرده بود .                                                      
دختر با خود فکر می کرد که چه دنیای عجیبی است در این دنیا که ادمهایی مثل ان غریبه پیدا می شوند که کلیه اش را مجانی اهدا می کند بدون اینکه حتی یک تومان پول بگیرد و حتی قبول نکرده بود که دختر برای تشکر به پیشش در همین حال پسر از شدت ضعف روی زمین نشسته بود و خونهایی را که از پهلویش می امد پاک می کرد و پسر همچنان سر قولی که به خودش داده بود پا بر جا بود او نمی خواست دختر تمام عمر خود را مدیون او بماند ولی ای کاش دختر از نگاه پسر می فهمید که او عاشق واقعی است

نظر یادت نره

تو برای من فرق داشتی!

اندکی عاشقانه تر زیر باران بمان ، ابر را بوسیده ام تا بوسه بارانت کنم .

 

روزی که عشق را قسمت کردند پرواز را به تو دادند ، قفس را به من ساز را به تو دادند ، غم را به من و من تشنه ی کویر دشت بارانم ، مانند طایفه ی خاک می مانم و دشمن طوفان من هر شب این ساز را به بهانه ی تو به صدا در می آورد .

 

با اجازه روغن ماشینتو عوض کردم به جاش خون جگرمو ریختم تا هر وقت استارت می زنی به عشقت بسوزم .



 

او خود را در کویر قلبت کاشت تا بهارش کنی ، پس با گوهر وجودت آبش ده تا بهارت کند و برای کویر قلبت گل دهد

کاش نامت را با خط بریل مینوشتند صدا کردنت کافی نیست شکوه اسم تو را باید لمس کرد

 

تمنا دارم از اسمان که اگر حتـــــی قطره ای خوشبختی بارید ، بر روی گونـــــه تو باشد

 

بچه که بودیم از تکلیف میترسیدیم… بزرگ که شدیم از بی تکلیفی…

 

نمیگم تو دلمی چون تو دلم پر از غمه  نمیگم تو گلمی چون عمر گل خیلی کمه نمیگم تو جونمی جونم برات خیلی کمه فقط میگم تو اونی که مثل تو خیلی کمه

خندیدن خوب است   قهقهه عالی است ! گریستن ادم را ارام میکند اما… لعنت بر بغض…!

 

هر قدر رفاقت بکنم می ارزی / اظهار صداقت بکنم می ارزی / انقدر عزیزی تو برایم ای دوست / صدبار که یادت بکنم می ارزی

 

زیر سایه بون چشمات تو شبستون نگاهت یه جایی گوشه اشکات مچ عشقتو میگیریم بین پاییزو زمستون انتتظارو  نم بارون  میون نامهربونی تا بخوای برات میمیرم

 

وزیر جهاد کشاورزی اعلام کرد: گلهایی که شکوفه نمیدن حداقل پیام بدن


ای کاش در چشمهایت تردید را دیده بودم ، یا از همان روز اول از عشق ترسیده بودم ، ای کاش آن شب که رفتم از آسمان گل بچینم ، جای گل رز برایت پروانگی چیده بودم ، گل را به دست تو دادم حتی نگاهم نکردی ، آن شب نمی دانی اما تا صبح لرزیده بودم ، حالا تو را به شقایق دیگر بیا کوچ کافیست ، جای تو بودم اگر من این بار بخشیده بودم

 

توی باغا گل سرخی توی آسمون ستاره ، جایی رو سراغ ندارم که نشون از تو نداره .

 

قابله ها و کفن ها خوب می دانند که زایش دشوار است و مرگ فرومایه است و زندگی تنها آزمون در این میانه است ، چرا با شکایت و غرولند سفر می کنیم چون هیاهویی در دل ستارگان ؟ آیا بعدی گم شده است ؟ بعد گمشده عشق نیست ؟

 

دوست داشتن اولین راه عاشق شدن نیست بلکه بهترین است . (ویلیام شکسپیر)




دوباره فال حافط و دوباره توی فالمی ، همیشه در خیالتم اگرچه بی خیالمی .

 

بهترین لحظه ، لحظه ایه که فکر می کنی فراموشت کردم ، بعد یه اس ام اس از طرف من برات میاد که نوشته می میرم برات .

 

در زمانی که وفا قصه برف در تابستان و صداقت گل ناپیداییست به که باید گفت ، با تو خوشبخت ترین انسانم ؟

 

اگه یه روز حس کردی نیا و آدماش به تو اخم کردن ، دلیلشو تو لب های بدون لبخند خودت جستجو کن .

لحظه لحظه های زندگی را سپری می کنیم تا به خوشبختی برسیم ، غافل از اینکه خوشبختی در همان لحظاتی بود که سپری شد . (دکتر شریعتی)

 

عاقل مباش که غم دیگران خوری ، دیوانه باش تا دیگران غمت خورند !

 

دوستی تنها برآیند نیاز ما نیست ، از خود گذشتگی نخستین پایه ی دوستی است . (ارد بزرگ)

 

دوستان فراوان نشان دهنده ی کامیابی در زندگی نیست ، بلکه نشان نابودی زمان به گونه ای گسترده است (ارد بزرگ)

عشق چون درختی است که رشد می کند و ریشه های عمیقی در وجود ها می دواند و بر قلب شکسته ای شاخ و برگ می دواند تا لبخند بزند . (ویکتور هرگو)

 

دوستی یعنی برادر خواهری ، یعنی دو روح که چون انگشتان دست بهم نزدیک اند ولی در هم نمی آمیزند . (ویکتور هوگو)

 

عشق یعنی یک روح در دو بدن ، عشق موهبت آسمانیست . (ویکتور هوگو)

 

بیا زندگی را بدزدیم ، آنوقت میان دو دیدار قسمت کنیم ، بیا زودتر چیزها را ببینیم . (ترجمه اشعار خارجی)


بند بند دل بنده به بنده بند دلت بنده دلبنده دل بنده دلم خیلی برات تنگه

 

این روزها شیرین میزنم بی انکه پای فرهادی در میان باشد

 

اونقدر که فکرشو میکنی دوست ندارم ،‌چون اونقدر دوستت دارم که نمی تونی فکرشو بکنی.

 

وقتی دلتنگ تو میشوم ، عطر تنت را میخواهم ، من به باد هم التماس میکنم ، خدا که جای خود دارد…


با یه عالمه فاصله از خودم انتظار دارم به تو برسم  از اول هم ارزوهایم محال بودند

 

به سلامتی کسی که اتیش معرفتش جنگل بی معرفتا رو خاکستر کرده…

 

در بازی دل ، نگاه من مست تو بود ،‌برگ دلم شکسته پابست تو بود ، من شاه دلم را به زمین انداختم ،‌اما چه کنم که تک دل دست تو بود

این رسمش نبود

من به صد خواهش و منت ز خدا خواسته ام که در این ساعت خیر ، مرغ امین به سراغت اید و دعایی که تو بر لب داری به اجابت ببرد ، هر کجا یاد خدا هست مرا یاد اور ، هرکجا ذکر خدا بود تو را یادم هست

 

عشق چیز عجیبی نیست ، همین است که تو دلت بگیرد و من نفسم



 

صدف در اعماق دریاست که توانسته نظرها را جلب کند


در کویر سبز عشق ، این سخن از من بگیر ، مرگ تو مرگ من است ، پس تمنا می کنم هرگز نمیر .

 

نمی دانم چه هسی هست این عاشقی ؟ وقتی می نشینم ، وقتی راه می روم ، وقتی می خوابم دوستت دارم ، وقتی صدایی می آید دوستت دارم ، وقتی سکوت است دوستت ، چه می کنی با من که چنین راحت همیشگی شده ای ؟

 

عشق لالایی بارون تو شباست ، نم نم بارون پشت شیشه هاست ، لحظه شبنم و برگ گل یاس ، لحظه رهایی پرنده هاست ، لحظه عزیز با تو بودنه ، آخرین پناه موندن منه .

 

من خط به خط باهات اومدم ولی تو یه خط در میون ، خلاصه تو خیلی زود دفتر منو تموم کردی ولی من هنو برای برگای خالی دفترت نقشه دارم .


حکم فراموشیت را اوردند:ولی به یاد خنده هایت امضا نکردم!!!

 

نمیدانم… انگار کسی برایم نماز باران خوانده  که این روزها اسمان چشم هایم همیشه بارانیست!

 

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است! مثل شهری که بر روی گسل زلزله هاست!

 

گویند دنیا خواهی یا دوست؟ گویم ای بی خبران دوست من دنیای من است


زیاد خوب نباش! زیاد هم دم دست نباش! زیاد که باشی ، زیادی میشوی!!!!

 

به چه مینگری؟ نشستم بر سر چاهی که تو برایم کنده ای ، عمق بی وفایی ات را اندازه میگیرم!

 

هیچ به فردا نیندیش ، فردا اندیشه ای برای خود دارد، رنج هر روز برای انروز کافی است

 

اموختم که گاهی اوقات چیزی که انسان نیاز دارد دستی برای گرفتن و قلبی برای درک شدن است



و بعد از تو دلم از عطش عشق طغیان کرد ، گاه از دو روزنه ی رخسارم ، گاه در نگاهی پوچ در تاریکی شب هایم ، گاه در باز دمی اندوهناک که با زحمت از قفس آزاد شده و پایانش خدا را شکر می گویند و گاه در وجودم که به هیچ پایانی نمی رسید مگر ، تنهایی ، تنهایی ، تنهایی .

 

تو آسمون قلب من ، رنگی بجز سیاهی نیست ، چون توی شهر قلب تو ، یه جای بی ریایی نیست ، هی میروم به کوه و دشت ، هی می کنیم فغان فغان ، از دست بی وفائیات ، خستگیمو رهایی نیست ، ستاره های آسمون ، دونه به دونه می دونن ، تو ابرای چشمای من ، اندوه بی دریایی نیست ، دزدیدی هی نگاهمو ، اومدی تو کنج دلم ،  حالا از خنجرای تو ، واسه دلم دوایی نیست ، آره ، برو به سوی غیر ، با حرفای دروغیه خیر ، من می دونم از خنجرت ، واسه اونم شفایی نیست ، شاید یه روزی برسه ، دلت بشه به رنگ آه ، بدون ازین دریغ تو ، شب های بی فردایی نیست .

 

فقط کسی دلتنگی رو درک می کنه که طعم وابستگی رو چشیده باشه .

 

به بزرگترین عشق ، در کوتاه ترین جمله ممکن ، به روی لطیف ترین گل سرخ ، برای تو بهترین کس دنیام ، می نویسم که دوستت دارم .


دست از پا خطا کنی تعویض میشوی!! همین حوالی کسی شبیه توست این است پیام عشق های امروزی

 

در همین حوالی هستند کسانی که تا دیروز میگفتند بدون تو حتی نفس هم نمی توانم بکشم و امروز در اغوش دیگری نفس نفس میزنند

 

همه تفاوت ما این است ،‌تو بخاطر نمی اوری ،‌من از خاطر نمیبرم

 

صدایت را به وسعت حسرت دیدنت دوست دارم ، با ارزوی دیدنت ندیدنت را تحمل میکنم…!


نترس اگرهم بخواهم ازاین دیوانه ترنمیشوم گفته بودم بی توسخت میگذرد بی انصاف اماحالا میگویم بی تو انگار اصلأ نمیگذرد

 

تمام سیگارهای دنیاراهم که دودکنی تنهائیت توجه هیچکس راجزپیرمرد سیگارفروش راجلب نخواهد کرد

 

سکوتی که درمن میبنی نه نشانه تأمل است نه نشانه رضاست نه نشانه تردید من خیلی پرت شده ام صدایم را نمیشوی

 

خوب میدانم آخریک روز خفه میشوم ازبس دردهایم را نجویده قورت میدهم

پیام هایم گاه گاه است!انچه ابدیست ، یاد توست…

 

کسی هرگز نمیداند چه سازی میزند فردا ! چه میدانی تو از امروز ! چه میدانم من از فردا ! همین یک لحظه را دریاب ، که تنها میشویم فردا

 

درد دارد وقتی چیزی را کسر میکنی که با وجودت جمع زده ای…!

 

از ابشار پرسیدم تو کیستی؟گفت:اشک کوه گفتم  از چه میریزی گفت: از جدایی دوست


اگر میخندم از اجبار عکاس است وگرنه… من کجا…؟؟؟ خنده کجا…؟؟

 

زمانی فراموشت خواهم کرد که عقلم خاموش ، نفسم قطع ، روحم در اسمان و تنم زیر خاک باشد!


 

گفت هرگز با خیال ما مکن عیشت تباه گفتمش ما با خیالت زندگانی باختیم…

 

نمیدانم چرا اینگونه هست ؟وقتی نگاه عاشق کسی به توست میبینی اما ،‌دلت بسته به مهر دیگری است ، بی اعتنا میگذری و عاشقانه به کسی مینگری ، که دلش پیش تو نیست


تقویم روزهایم شکسته و گم است.بی تو چه فرقی می کند امروز چندم است.

 

تنها دارویی که دو تا خاصیت داره چشمهای قشنگ توست که هم ارومم میکنه و هم داغونم

 

در را بست ، اهسته گفت :*خدانگهدارت* و رفت… ادم ها چه راحت مسولیت خودشان را گردن خدا می اندازند…

 

مبادا مرا فراموش کنی ، سالهاست که به انتظارت نشسته ام شاید امدنت پایانی تلخ برای دیگران … اما هرچه باشد اورنده ارامشی ابدی برایم است


سرم را روی شانه ات بگذار تا همه بدانند *همه چیز*زیر سر من است

 

زین شاخه به آن شاخه پریدن ممنوع/ در ذهن به جز تو آفریدن ممنوع/  غیر از تو ورود دیگران در قلبم/ عمرأ,ابدأ,هیچ,اکیدأ,ممنوع

 

همه میگفتند من و تو همدیگرو رها کنیم چون به درد هم نمیخوریم اما نمیدونستن که ما همدیگرو واسه دردهامون نمیخواستیم

 

آدمی درآغوش خدا غمی نداشت پیش خداحسرت هیچ بیش و کمی نداشت دل ازخدا برید و در زمین نشست صد بار عاشق شد و دلش شکست به هرطرف نگاه کرد راهش بسته بود یادش آمد یک روز دل خدا راشکسته بود

دوستت دارم هایت را هم برای من می فرستادی و هم برای او نمیدانم این عدالتت بود یا خیانت میکردی…

 

هنوز دلخوشی ذهن خسته ام این است ، که در خیال خودم بی خیال ما نشدی

 

دیروز که نمیدانستم به کدامیک از دردهایم بگریم ، کلی خندیدم!

 

هیچ اتفاق خاصی نیفتاده! ستون حوادث خالیست،،،، هنوز زنده ام بی تو!باورت میشود؟

قصه از اونجا شروع شد … خیلی عصبانی بود گفت اگه دوسم داری ثابت کن، گفتم چجوری؟ تیغ رو برداشت و گفت رگتو بزن!گفتم مرگ و زندگی دست خداست !گفت پس دوسم نداری!تیغ رو برداشتمو رگمو زدم…. وقتی داشتم تو اغوش گرمش جون میدادم، اروم زیر لب گفت:اگه دوسم داشتی تنهام نمیذاشتی….!!

 

من از عشقی دگر سخن میگویم ، عشقی که هر دم معجزه می افریند ، از خاک که یاد رویشی دوباره را به ذهنم می اورد و از اتش درون و خاکستر گناهانم…. دست در دستانم بگذار و راز پرواز را به من بیاموز…!

 

اونقدر مرامت فابریکه که قطعاتت توی هیچ نمایندگی پیدا نمیشه!

 

به فکر فشردن دستهای منی بی انکه بدانی ، دلم است که تنها مانده،،، دستهایم دوتایند




و من جان رویاهایم را قسم خوردم که با تو می مانم و تو می گویی رویا را باور نداری و می خواهی جان تو را قسم خورم ، حالا من چگونه جان کسی را قسم خورم که رویا را باور ندارد و مرده ای بیش نیست .

 

کاش من موج بودم تا یک شب که به ساحل می آمدی تو را در خود می بلعیدم .

 

به او که خانه ی فردا را برای جاودانگی عشق وعده داده است تا آخرین لحظه ی فردا ، اعتماد نکن و بدبین بمان ، او هم جنس تو نیست و دنیای عروسکی تو با دنیای او خیلی فرق می کند .

 

او که واقعا تو را دوست دارد به ساز آرام بودنت کفایت می کند و هرگز از تو نمی خواهد رقاصک سازهاش باشی .


نگاه تو منو تو دریای چشمای سیاهت میبره ، غرق میکنه و میکشه ، می خواهم دست هایت را بگیرم و با نت های قلب کوچکت بر پیانوی انگشتانت پر احساس ترین موزیک عشق را بنوازم .

 

اگر روزی تهدیدت کردند ، بدان در برابرت ناتوانند ، اگر روزی خیانت دیدی ، بدان قیمتت بالاست ، اگر روزی ترکت کردند ، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد .

 

آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت ، در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت ، خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد ، تعنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت .

 

چه ساده با گریستن خویش زاده می شویم و چه ساده با گریستن دیگران از دنیا می رویم و میان این دو سادگی معمایی می سازیم به نام زندگی .

خواستن همیشه توانستن نیست گاهی فقط داغ بزرگیست که تاابد بردلت میماند

 

با آرامشم اعتماد پشه رو جلب کردم و بعد کشتمش از این دو روئی خودم بیزارم

 

حرفها که روی دل میماند رو دل میکنی ناگهان نمیفهمی کی و کجا حرفهایت را بالا آورده ای

 

 تو اگر بروی من هیچ کار نمیکنم مگر اینکه سر جایم بمانم تا وقتی برگشتی پیدایم کنی به راحتی

تنهاترین دل!

گناه من گناه بی گناهیست / تمام هستی ام غرق سیاهیست

به هر کس دل دادم بی وفا شد / چو پابندش شدم از من جدا شد . . .


 

خواستم از عشق برات بگم گفتم می دونی ، خواستم از غم برات بگم گفتم می دونی ، حالا از ته قلبم می گم دوستت دارم چون نمی دونی .

 

سیب سرخی را به من بخشید و رفت  عاقبت بر عشق من خندید و رفت ، اشک در چشمان سردم حلقه زد ، بی مروت گریه ام را دید و رفت .

من به اندازه چشمان تو غمگین ماندم و به اندازه هر برق نگاهت نگران تو به اندازه تنهایی من شاد بمان

 

حال ما بی آن مه زیبا مپرس / آنچه رفت از عشق او بر ما مپرس

 

 

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست / که هرچه بر سر ما می رود ارادت اوست نظیر دوست ندیدم اگرچه از مه و مهر / نهادم آیینه ها در مقابل رخ دوست

 

هر چند پیر و خسته و ناتوان شدم / هر بار یاد روی تو کردم جوان شدم

با غم، امشب زیر لب هر دم صدایت میکنم، اشک میریزم دو چشمم را فدایت میکنم، در نگاه خسته ات دنبال حرفی تازه ام، هرچه میخواهی بگو، من هم دعایت میکنم

 
تو را به رخ تمام شقایق ها میکشم و میگویم: تا گل من هست زندگی باید کرد!

 

حسادت نکن…! این که بعد از تو بغل گرفته ام… زانوی غم است!

 

نامه ای از من اگر سویت نمی اید مرنج هرچه را من مینویسم اشک پاکش میکند

ماندنت رویا نبود ، گفته بودی با تو می مانم ، ولی رفتی و گفتی که اینجا جا نبود ، سالیان سال تنها مانده ام ، شاید این رفتن سزای ما نبود ، من دعا کردم برای بازگشت ، دست های تو ولی بالا نبود

 

سایه ام امشب ز تنهایی مرا همراه نیست / گر در این خلوت بمیرم هیچکس اگاه نیست
من در این دنیا بجز سایه ندارم همدمی / این رفیق نیمه راهم گاه هست و گاه نیست

 

قد هزار تا قبلمه  با هرچی لب تو عالمه می بوسمت قبل همه

 

کاش می شد یواشکی ، خیره بشی توی چشام / یهو منم داد بزنم : خاطر تو خیلی میخوام….!

به فراموشی سپرده نخواهیم شد اگر قلب هایمان مالامال از دوست داشتن باشد ، زنده ایم اگر سرشار از عشق باشیم ، زنده خواهیم ماند اگر عشق هدیه کنیم ، زندگی می بخشیم اگر باور داشته باشیم ، پس بیا عاشق شویم ، زندگی کنیم و زنده بمانیم .

 

در دنیا سعی کن کسی رو دوست نداشته باشی ، هر کسی را که بیشتر دوست داری زودتر ازت میگیره .

 

شب خوابید و ز عشق تو بیدارم هنوز ، دیده نابینا شد و مشتاق دیدارم هنوز .

 

اگر می دانستم در پشت شیشه ی نگاهت برف می بارد ، هیچگاه دلم را در شعله ی نگاهت گرم نمی کردم .

سلام ، هوا داره سرد میشه ، مواظب باش کسی از سردی هوا به گرمی قلبت پناه نبره .



 

عشق یعنی ترس از دست دادن تو .

 

نمیدانم که دانستی دلیل گریه هایم را ، نمیدانم که حس کردی حضورت در سکوتم را ، و میدانم که میدانی ز عاشق بودنت مستم ، وجود ساده ات بوده که من این گونه دل بستم .

 

عاشقان تو همه نام و نشانی دارند ، آنکه در کوی تو بی نام و نشان است منم .

روی قلبی نوشته بودن شکستنی است  ومواظب باشین ، ولی من روی قلبم نوشتم شکسته است ، راحت باشید!

 
“هســــــت” را اگر قدر ندانی “بــــــود” می شود  و چه تلخ است “هست” کسی “بود” شــود…!

 
بالاتر از عشق عادت است ، هیچ گاه کسی را که به تو عادت کرده است رها نکن…

 

سکوت یعنی : یه حرف که رو لبمه ، یه اسم که رو لبمه ، یه شرم که تو نگاهمه ، یه ارزو که تو سینمه
سکوتــــــــــ یعنی : دوستتدارم

گه زندگی کردی اشتباه نکن ، اگه اشتباه کردی تکرار نکن ، اگه تکرار کردی اعتراف نکن ، اگه اعتراف کردی التماس نکن ، اگه التماس کردی زندگی نکن .

 

هیچ وقت آرزو نکن که توی دنیا جای کس دیگه ای باشی چون آرزوت بر آورده بشه جات توی دنیا خیلی خالیه .

 

بدترین قسمت زندگی انتظار کشیدن است و بهترین قسمت زندگی داشتن کسی است که ارزش انتظار کشیدن را داشته باشد .

 

عشق یعنی تا ابد با من بمان ، عشق یعنی هم نفس با من بخوان ، عشق یعنی با منی دستم بگیر ، بی توقع در ره جانم بمیر

میسپارمت به خدا ، خدایی که هیچوقت نخواست تو را به من بسپارد…

 

دل من پیشت سرت کاسه ابی شد و ریخت کی شود پیش قدمهای تو اسپند شوم

 

من ، تو ، ما ، یادت هست…. تموم شد  حالا ؛ تو ، او ، شما ….. من به سلامت


هیچ گاه به کوچه بن بست ناسزا نگو ، رنج بن بست بودن برای کوچه کافیست…!

ما به این اندیشه خو کرده ایم که زندگی تمرین پشت صحنه است ، پشت صحنه ای که وجود ندارد ، همه زندگی همین است .

 

همه چیز در پایان زیباست ، اگر هیچ چیز زیبایی در اطرافت نیست ، بدان هنوز به پایان نرسیدی .


 

روی چمن نوشتند لطفا گلی نچینید ، اما چه سود طوفان خواندن نمی توانست .

 

در کوچه تاریک خانه مان چه گذشت ؟ صدای تو بود ؟ شاید مرا لایق صدای تو نیست ، می مانم نزد خود ، نجوا می کنم که ایمان من اندازه وسعت فردای تو نیست .

آسمون به دریا گفت : این بالا خیلی خوبه ، همه جا رو میشه دید ، دریا گفت : این پایین از اون بالا هم بهتره ، چون فقط تو رو میشه دید .

 

شبی غروب می کنم کنار چشمهای تو ، و بی گناع می روم به دار چشمهای تو ، من از تمام عاشقی به این بسنده می کنم ، که یک دقیقه سر کنم کنار چشمهای تو .

 

بعضی ها بی غصه پیرن ، بعضی ها با غم رفیقن ، بعضی ها از بس عزیزن ، هرگز از دل ها نمیرن .

 

برای آن عاشق بی دلی مینویسم که هرمت اشکهایم را ندانست ، برای آن مینویسم که معنی انتظار را ندانست ، چه روزها و شبهایی که با یادش سپری کردم ، برای آن مینویسم که روزی دلش مهربان بود ، مینویسم تا بداند که دل شکستن هنر نیست ، نه دیگر نگاهم را برایش هدیه میکنم و نه دیگر دم از فاصله ها میزنم ، و نه با شعرهایم دلتنگی را فریاد میزنم .مینویسم تا شاید نامهربانی هایش را باور کند .

اگه تو قلبت صدای اره و تیشه اومد نترس ، منم دارم گوشه ی قلبت کلبه میسازم

 

نه صدایش را نازک کرده بود و نه دستانش را آردی…! از کجا باید به گرگ بودنش شک میکردم

 

تو را ارزو نخواهم کرد هیــــــــچ وقت  تو را لحظه ای خواهم پذیرفت که خودت بیایی ، با دل خود نه با ارزوی من

 

من تمام راه را برای دیدن چشمانش دویدم ! اما او خوابیده بود….!!!

عشق نایافتنی ست ، پیش آمدنی ست ، پس به مهبانوی پاییز خبر دهید : به بهار غریبانه بمان ، تا او خود به دیدارت آید .

 
وقتی تو نیستی صدای سکوتت عابران احساس قلبم را از درد مفلوج میکند ، و هرگاه تو هستی صدای سکوتت قلبم را با پر صدا ترین صدای احساست تسکین می دهد .

 

می خواهم برای تو مثل باد ، رها ، مثل خاک ، خاکی و مثل چهره ام به اندازه ی دنیای زیباییت ، مردانه باشم .

 

کوچکترین نقطه ای که در تو یافتم قلب مهربانت بود که در وسیعترین وجود جای داشت .

به نام پروردگار هستی بخش

 

 

 17 ساله بودم که به یکی از خواستگارانم

 

  که پسر نجیب و خوبی بود جواب مثبت دادم.

 

  اسمش رضا بود پسر معدب و متینی بود

 

 هر بار که به دیدن می امد غیرممکن بود دست خالی بیاد

 

 ما همدیگرو خیلی دوست داشتیم

 

 چند ماه اول عقدمان به خوبی گذشت

ادامه مطلب ...

تنها راه رسیدن

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :
 
 
سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.
 

 دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.
 
یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….
 
پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…

شش حرف و چهار نقطه

شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهیه . اما معنیش رو شاید سالها طول بکشه تا بفهمی !


تو این کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شیر می خواد!


تنهایی ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا امیدی ، ***جه رو حی ،دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛


هق هق شبونه ؛ افسردگی ،پشیمونی، بی خبری و دلواپسی و .... !


برای هر کدوم از این کلمات چند حرفی که خیلی راحت به زبون میاد


و خیلی راحت روی کاغذ نوشته میشه باید زجر و سختی هایی رو تحمل کرد


تا معانی شون رو فهمید و درست درک شون کرد !!!
متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم


از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم