تهیه کننده :محمد حسن میرزائی - دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت فناوری اطلاعات
مولف کتاب : استیفن. پی .رابینز
مترجمین : دکتر علی پارسائیان و دکتر سید محمد اعرابی
توجه : در صورت مشاهده صفحه فیلترینگ http را به https تغییر دهید.
توجه : در صورت مشاهده صفحه فیلترینگ http را به https تغییر دهید.
رفتار پسران دانشجو از ترم اول تا آخر دانشگاه! (طنز)
خدایا...!
اندکی نفهمی عطا کن،که راحت زندگی کنیم!
مردیم از بس فهمیدیم و به روی خودمون نیاوردیم...!
دخترا همه سرشون تو ورقشونه و از هر 10000 نفر یه نفر بیکاره
ولی پسرا از هر 10000نفر یه نفر سرش تو ورقه خودشه
ایرانیان باستان،که جزء متمدین ترین مردمان روزگار خود بوده اند،در طی سال،روزهای خاصی داشتند که در این روز ها آداب و آیین های مخصوصی به جای می آورد با ظهور زرتشت ، این پیامبر بزرگ ایرانی که سرشار از پند ها و اندرز های اخلاقی برای مردمانش بود،ای آیین ها با مذهب ودین زرتشت آمیخته شد و رنگ و فضای مذهبی به خود گرفت.البته با توجه به تمدن چندین هزاره ی این سرزمین کهن بی شک مراسم و با ورهای فراوانی،غیر از آنچه در این نوشتار مطرح نیز بوده است.برگزاری جشن و سرور در هر ماه نزد ایرانیان و نشان می دهد که مردمان این سرزمین ،جدا از اهمیت دادن به مذهب و آیین های مذهبی،مردمانی شاد و پر نشاط بودند.و شاید یکی از مهمترین دلیل های موفقیت وپیروزیهای چشمگیرایرانیان باستان در آن روزگاران،همین شادی ونشاط و برخورداری از روحیه ای قوی بوده است.پیشینه اکثر جشنهای ایرنیان چه آنهایی که مرسومند وچه آنهایی که فراموش شده اند ریشه در آیین زرتشت دارد.ما هم به مناسبت این روزها که مصادف است با جشن مهرگان بزرگترین جشن ایرانیان بعد از نوروز نگاهی گذرا به بعضی از این جشن ها می پردازیم و همچنین ای جشن را به تمامی ایرانیان تبریک می گوییم .
دانلود رایگان دفترچه راهنمای پذیرش دانشپذیر مقطع کارشناسی ارشد فراگیر نوبت دوازدهم دانشگاه پیام نور سال ۱۳۹۱
دانلود رایگان دفترچه کارشناسی ارشد فراگیر پیام نور نوبت دوازدهم آزمون سال ۹۱ | |||||||||||
برای دانلود رایگان دفترچه کارشناسی ارشد فراگیر پیام نور نوبت دوازدهم کلیک کنید فایل pdf / حجم فایل ۲ mb لینک کمکی :
|
دانلود رایگان دفترچه راهنمای پذیرش دانشپذیر مقطع کارشناسی فراگیر نوبت ۲۴ دانشگاه پیام نور سال
فایل فشرده شده / حجم فایل ۴.۶ mb
| |||||||||||||
|
دانلود رایگان دفترچه راهنمای پذیرش دانشپذیر مقطع کارشناسی ناپیوسته (کاردانی به کارشناسی) فراگیر نوبت پنجم دانشگاه پیام نور سال ۱۳۹۱
دانلود رایگان دفترچه کارشناسی ناپیوسته فراگیر پیام نور نوبت پنجم آزمون سال ۹۱ | |||||||||
|
سلام
من یه زمونی 1دختر خیلی پاک بودم انقدر که حتی با1پسر حرف هم نمی
زدم تو20سالگی با1پسر آشنا شدم کسی که زیادی جانماز آب می کشید از خدا
وپیغمبر دم می زد عاشق همین چیزاش شدم گفتم پاکه م3فرشته مدتی بعد به بهانه
های مختلف و سرطان وبی پول ازم پول گرفت از استخونم بریدم دادم بهش چون
واقعا خودمون تو مضیقه ایم بعدها گفت 1صیغه بین هم بخونیم که رابطه مون
گناه نباشه خلاشه بین خودمون خوندیم بعدش گفت باید تنتو ببینم وگرنه به
گناه میوفتم وظیفه توئه و....بعد1ماه بالاخره عکس لختمو دادم بهش
.............
بگذریم که چها به من گذشت
بعد ازچندماه فهمیدم طرف زن
داره وحامله هم هست زنش دختر گردن کلفتای مجلسه
خیلی داغون شدم خدا رو
شکردستش بهم نخورد بعدها در کمال پررویی بم پیشنهاد ازدواج داد و......
حالا
حس می کنم خیلی ناپاکم که 1ی تنمو دیده از احساسات جنسیم باخبر شده نه
پولم ودا د نه....
دایما هم اس میداد می زنگسد که فقط باتنت حال می کنم
خیلی
عصبی شدم
انگار کثیف ترین دختر رو زمینم
از خدا مرگ می خوام
1ماه
پیش پسری بهم پیشنهاد ازدواج داد واقعا به دلم نشست
اما
وحشت داشتم
از آینده
قضیه رو بهش گفتم
گفت براش مهم نیس ومن ناپاکی نکردم و طرف
ناجور بده وقول می ده هرگز این قضیه رو به روم نیاره
وطرف نمی تونه با
عکسام کاری کنه و.........
اما ته دلم دلهره دارم ونمی تونم خودمو ببخشم
خانواده ام هرگز منو نمی بخشن اگه بفهمن
من ادم صادقیم شاید ماهی1دروغ
بگم نه بیش تر
من از نظر سکسی جذابم عاشق سکسم اما فقط با کسی که عاشقشم
اما
واقعا شاید وصله ناجور بهم خورده
خدا می دونه که بی عفت نیستم اما
واقعا
شبا خواب آروم ندارم دایم گریه می کنم وبه خودم واون پسره لعنت می فرستم
می ترسم آبروم بره عفتم بره .
در اتاقو قفل کرد
پرده پنجره اتاق رو کشید
نشست روی صندلی
ُسیگار نیمه کشیده شو برداشت و پک عمیقی بهش زد
تاریکی و دود بود که در هم می آمیخت
و مرد , با چشم های نیمه باز و سرخ ,
به این هم آغوشی رخوتناک , نگاه می کرد
دود سفید و تنبل سیگار , مواج و ملایم , در آغوش تاریکی فرو می رفت و محو میشد
انگار تاریکی , دود رو می بلعید و اونو درون خودش , خفه می کرد
مرد از تماشای این هماغوشی بی رحمانه , سرگیجه گرفت و به سرفه افتاد
....
روزهای اول گل سرخ بود و چشم ها
لرزش خفیف لب ها بود و نگاه های پر از ترانه
شنیدن بود و تپیدن
عشق بود و رعشه های خفیف و گرم زیر پوستی
روزهایی که همه چیز معنای خاصی داشت و سلام ها مثل قهوه داغ ,
در یک بعد از ظهر سرد زمستان , حسابی , می چسبید
تعریف مرد , از عشق , دوست داشتنی فرا تز از مرزهای منطق بود و زن ,
عشق را به ایثار دل , تفسیر می کرد
مرد , که هیچگاه عاشق نشده بود ,
از گرمای با او بودن ,
لذت می برد
و حس می کرد چیزی در درونش متحول می شود
و زن , مدام لبخند می زد ,
و گاهی چشم هایش از هیجان , مرطوب میشد و دستهایش مرتعش از لمس با هم بودن ,
دستهای مرد را در آغوش میکشید
روزهای اول , همیشه زیباست
مثل روز اول خریدن یک کفش چرم براق
مثل روز اول مدرسه
مثل روز تولد
هر تماسی , پر بود از فدایت شوم ها و دوستت دارم ها و بی تو هرگز
و هر نگاهی , لبریز بود از تمنا و خواستن و نیاز
زن , مثل بهار شده بود ,
پراز طراوت و تازگی و تبسم های پنهان همیشگی
و مرد , شاد تر از تمام روزهای تنها بودنش , راست قامت و بی پروا
روی این وسعت سفید , لکه ای هم اگر بود , محو بود و مبهم
یا اگر خیلی هم بزرگ بود ,
به چشم هیچکدامشان , نمی آمد
شعرهای عاشقانه بود و وعده های مخفیانه
.....
روزهای خوب , زود می گذرد
قانون " بودن " همین است
روزهای خوب , عمرش , مثل عمر پروانه هاست
کوتاه و زیبا
و روزهای خوب , کم کم , تمام میشد
مرد ؛ باز , آهسته , به زیر لب ترانه های غمگین می خواند
و زن , تبسم های کنج لبش را , گم کرده بود
تکرار و تکرار و تکرار
شاید همین تکرار بود که همه چیز را فدای بودن خویش کرده بود
و شاید هم , با هم بودن ها , بوی کهنگی و نم گرفته بود
هر چه بود , مثل سرمنظر یادت نره
پسر
به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که
میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا
اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب
داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت
نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون
حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی...شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام
گریست و دیگر چیزی نفهمید...
چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش
بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با
موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:
سلام
عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت
نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت
بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز
باشه.(عاشقتم تا بینهایت)
دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم... نظر یادت نره
دختر
با نا امیدی و عصبانیت به پسر که روبرویش ایستاده بود نگاه می کرد کاملا
از او نا امید شده بود از کسی که انقدر دوستش داشت و فکر می کرد که او هم
دوستش دارد ولی دقیقا موقعی که دختر به او نیاز داشت دختر را تنها گذاشت
از بعد از پیوند کلیه در تمام مدتی که در بیمارستان بستری بود همه به
عیادتش امده بودن غیر از پسر چشمهایش همیشه به دری بود که همه از ان وارد
می شدند غیر از کسی که او منتظرش بود حتی بعد از مرخص شدن از بیمارستان به
خودش گفته بود که شاید پسر دلیل قانع کننده ای داشته باشد ولی در برابر
تمام پرسشهایش یا سکوت بود یا جوابهای بی سر و ته که خود پسر هم به
احمقانه بودنش انها اعتراف داشت تحمل دختر تمام شده بود به پسر گفت که
دیگر نمی خواهد او را ببیند به او گفت که از زندگی اش خارج شود به نظر
دختر پسر خاله اش که هر روز به عیادتش امده بود با دسته گلهای زیبا بیشتر
از پسر لایق دوست داشتن بود دختر در حالت عصبی به پهلوی پسر ضربه ای زد
زانوهای پسر لحظه ای سست شد و رنگش پرید چشمهایش مثل یخ بود ولی دختر
متوجه نشد چون دیگر رفته بود و پسر را برای همیشه ترک کرده بود .
دختر با خود
فکر می کرد که چه دنیای عجیبی است در این دنیا که ادمهایی مثل ان غریبه
پیدا می شوند که کلیه اش را مجانی اهدا می کند بدون اینکه حتی یک تومان
پول بگیرد و حتی قبول نکرده بود که دختر برای تشکر به پیشش در همین حال
پسر از شدت ضعف روی زمین نشسته بود و خونهایی را که از پهلویش می امد پاک
می کرد و پسر همچنان سر قولی که به خودش داده بود پا بر جا بود او نمی
خواست دختر تمام عمر خود را مدیون او بماند ولی ای کاش دختر از نگاه پسر
می فهمید که او عاشق واقعی استنظر یادت نره
اندکی عاشقانه تر زیر باران بمان ، ابر را بوسیده ام تا بوسه بارانت کنم .
روزی
که عشق را قسمت کردند پرواز را به تو دادند ، قفس را به من ساز را به تو
دادند ، غم را به من و من تشنه ی کویر دشت بارانم ، مانند طایفه ی خاک می
مانم و دشمن طوفان من هر شب این ساز را به بهانه ی تو به صدا در می آورد .
با اجازه روغن ماشینتو عوض کردم به جاش خون جگرمو ریختم تا هر وقت استارت می زنی به عشقت بسوزم .
دوست داشتن اولین راه عاشق شدن نیست بلکه بهترین است . (ویلیام شکسپیر)
در بازی دل ، نگاه من مست تو بود ،برگ دلم شکسته پابست تو بود ، من شاه دلم را به زمین انداختم ،اما چه کنم که تک دل دست تو بود